#قصه
آی #قصه قصه قصه 🌸🌸🌸 آماده میشدیم تا به میهمانی برویم، مامانم لباسهای علی، داداش کوچکم را تنش میکرد، داداشم علی پنج سال بیشتر نداشت. همان موقع بود که جیغ و داد علی بالا رفت، با تعجب گفتیم: چی شده؟! مامانم گفت: علی لجبازی میکند. او اصرار دارد که با همین لباس راحتی میهمانی بیاید! علی مامانم را کلافه کرده بود. مامانم بهش میگفت: آخه پسر جان ما باید موقع میهمانی رفتن، لباسهای خوبمان را بپوشیم.🌼 ولی علی بازهم حرف خودش را میزد. اینجا بود که بابام وارد اتاق شد. رو کرد به علی و گفت: اشکالی ندارد تو با همین لباس به میهمانی بیا! اما اگه بهت خندیدند و تمسخرت کردند، تقصیر خودت هست. درکمال تعجب دیدیم علی پ...